بازی استعدادهایم

سلام

چند روز پیشا مرجان جون منو به یه بازی دعوت کرد که باید استعداد هام رو توش مینوشتم..

خب بنظرم کار ساده ای نیست..چون من سرشار از استعدادم که هنوز خیلیاش برا خودم هم شکوفا نشده.. و اینکه این کار نیاز به فکر کردن داره..

یکی از استعدادهایی که همین امروز بهش پی بردم استعدادم تو شکار لحظه هاست..

به این چند تا عکس توجه کنید!!

 

این عکس رو امروز که میخواستم از دانشگاه بیام خونه تو پارگینگ انداختم..گربه زیر ماشین بغلی تو سایه خوابیده بود..دستش رو گذاشته رو صورتش

بعد سوار ماشین شدم داشتم میرفتم که دیدم یه چیزی اون وسط ولو شده..دیدم یه گربه دیگه ست پیاده شدم ازش عکس گرفتم..خیلی خنده دار خوابیده بود...

  

اومدم از یه زاویه دیگه هم بگیرم دیدم داره نگاهم میکنه..ولی تکون نخورد..یکی از دوستام داشت از اونجا رد میشد به من اینجوری نگاه میکرد

این عکس رو هم از تو پارکینگ خونمون انداختم ...یه روز صبح زود که میرفتم دانشگاه وقتی که خورشید تازه داشت طلوع میکرد انداختم

 

کلی از همین استعدادهای درخشان دارم ولی به قول بعضییییا اینجا وبلاگ نه آلبوم که

 

خلاصه میگفتم..

یکی دیگه از استعدادهای من هنر آشپزی بصورت مادرزادی هست..چطوری؟؟ میگم خدمتتون..

من تا وقتی که ایران بودم هیچگونه غذایی بلد نبودم غیر از نیمرو و غداهای سرخ کردنی که اونم فقط سر گاز وایسادنشون رو بلد بودم..

ولی از وقتی که اومدم اینجا و شرایطم برای آشپزی محیا شد شروع کردم به درست کردن انواع غذاها..و اینطور که دیگران میگن دست پخت خوبی هم دارم..من نمیگماااا

این هم عکسهای درخواستی از غذاهام:

یکی دیگه از استعدادهام هم که در همین راستا هست هنر خانه داری هست..که اونم بالاجبار اینجا بلت شدم..

و مهمترین استعداد من در امر بچه داریست..چگونه؟؟

عارضم به خدمتتون که خب وقتی که داداشم ۱۵ سالش بود و اومد پیشم تا الان که ۱۸ سالش شده خب من بزرگش کردم دیگه..

تازه نگار خواهرم رو هم من بزرگش کردم

(خدا نکنه این پست من رو مامانم و بابام بخونن)

بعدشم یه استعداد مادرزادی دیگه هم دارم که تو امر خوابیدن هست..خدایی صفایی داره واسه خودش..وقتایی که کم خواب میشم ترازوی ذهنم بهم میریزه و خیلی کارایی هاش میاد پایین واسه همینم تو شرایطی که بهم میریزم فقط میخوابم..

سعی میکنم هروقت استعداد جدیدی شکوفا کردم بنویسم..

 

پی نوشت ۱:

فردا قراره گروهی از پارلمان..گروهی از دانشگاههای دیگه..گروهی هم والدین و دانشجو ها بیان تو دانشگاه یه کنفرانسی داشته باشن..من و چند تا از بچه ها مسئول راهنمایی مهمانان ویژه به جایگاهشون هستیم..تازه باید مواظبشونم باشیم که از جاشون بلند نشند و مراسم رو بهم نریزند.. فردا خیلی مهم میشم! عکسم رو تو روزنامه های جهانی میندازن

پی نوشت بعد از مراسم:

مراسم خیلی خوب پیش رفت..کلی ازمون تشکر کردند..یه خانومی بود که خیلی مهربون بود از مهمونای ویژه..آخر برنامه که داشت میرفت اومد به چند تا از ما ها دست داد و خوش و بش کرد..میگفت شما وکلای آینده اید..

از شبکه ۳ مالزی هم اومده بودند..کلی ازمون عکس گرفتن..

من که اخبار نه میبینم و نه میخونم ولی احتمالا نشونمون دادن

راستی من یه اشتباهی کردم تو پستم گفتم قراره از پارلمان هم کسی بیاد ولی اینطور نبود..فقط بحث در مورد پارلمان و انتخابات اخیر مالزی بود..

پی نوشت در پاسخ به دوست خوبم بارباپاپا:

عکس از غذاها رو از تو وب دوستم برداشتم..آخه یه بار این دوستم رو با مادرش و یکی دیگه از دوستانم دعوت کردم خونمون...براشون قرمه سبزی و سالاد الویه و سالاد شیرازی و سالاد شیرین (کلم و هویج و ذرت و سس مایونز) و ماست و خیار درست کرده بودم...باور نمیکنید چه جوری میخوردند و کیف میکردند...خودش یه پست حسابی تو وبش گذاشته حتی از چایی و میوه ها هم عکس گرفته و گذاشته تو وبش

نظرات 22 + ارسال نظر
مرجان سه‌شنبه 21 اسفند 1386 ساعت 21:24 http://dayy.blogsky.com

زود تند سریع عکسهاتو بذار دوست جون :-پی

باریکلا دخمله خوبه مامانی ! آشپزی ، خونه داری ، بچه داری الانم که مهمون داری بین المللی ((=

فداتت
مرسی که بازی کردی :)

سلام
گذاشتم و تا دیدم هنوز کسی نیومده یه سری نوشته هام رو هم تغییر دادم :))
آره دیگه نمونه ی یه زن کدبانوووووووو=))
قربونت ممنون که دعوت کردی :*

ساحل افتاده چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 07:13 http://yareza.parsiblog.com

سلام و عرض ادب خدمت سرکار خانم دوست پاییزی
ببخشید از اینکه مزاحم وقت شریفتان گشتم. لحظاتی بیش وقتتان را نمی گیرم. عارضم به حضور انور سرکار علیه که بنده حقیر بسیار از مطالعه مطالب این پست شما لذت بردم و هنوز لبخند بر لبانم است.
ببخشید بیش از این متصدی اوقات نمی شوم.
فقط جسارتا اگر قابل دونستید یک امضا برای ما بفرستید!!!

سلام عزیزم
خیلی ممنونم از لطفت..
خیلی خوشحالم کردی اومدی..
امضا برا چی؟؟ من تو قسمت تدارکاتم..هروقت خودم رفتم رو سن برای سخنرانی اونوقت امضا میدم :))

ترنم تو چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 09:20

سلاممممممممم عزیزم
شما خیلی وقته مهم شدی خودت خبر نداری.
خیلی ممنون که استعدادهای مادرزادی که داری به زبون میاری (چشمک)درسته آدما یه سری استعدادهاشون مادرزادیه اما هم خودت هنرمندی هم هنر به ارث بردن رو داری
سلامتی عزت و موفقیتت رو آرزومندم
بوس
ارادتمند مامانی

سسسسسسسسسسسلااااااااممممممم
چه عجب این طرفا راه گم کردیدددد
قربون تو برم که هرچی دارم از تو هست..
فدات شم مامانی :-*

رونیکا چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 13:12

یعنی امیدی هست منم برم مالزی آشپزی یاد بگیرم؟:دی
این برگا هی میاد جالو نمیذاره آدم بخونه:))

عکس هات برام باز نشد در پی کشف دلیلش هستم:دی
یافتم
خانومی به جای لینک عکس اول این لینک رو باید بذاری:
http://mehr-64.persiangig.ir/image/DSC01656.JPG
و همینطور بقیه هم باید عوض بشن

سلام عزیزم
اره حتما...چون غذاهای اینا با معده ماها سازگار نیست..مجبوری!! مگه چقدر میتونی فست فود بخوری؟؟
باید یاد بگیری..
خوبیه این برگا به همینه دیگه...
وقتی آپ کردم دیگه وقت نکردم چک کنم سریع رفتم بیرون..شرمنده کردی..خیلی ممنونم از لطفت

رونیکا چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 13:15

اینم لینک عکس دوم:
http://mehr-64.persiangig.ir/image/DSC01658.JPG
سوم:
http://mehr-64.persiangig.ir/image/DSC01657.JPG
چهارم:
http://mehr-64.persiangig.ir/image/DSC01535.JPG
چه قشنگه چهارمی

م چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 15:11 http://smrb.blogsky.com/

ششم اینکه تو خودت به اندازه ی کافی مهم هستی، دیگه بیشتر از ابن می ترسم واست عواقب داشته باشه جونم!
اول اینکه فک کنم اونجا کشور گربه هاست ... نه!؟!؟! :-s
چهارم ... لاید ما ها رو هم تو بزرگ کردی!؟ الیته بعیدی هم نیستا ...
دوم اینکه هیچ کدوم از این عکسا واسه من باز تشد :(
صفرم خوبه آدم یه ذره هم خوبیاشو بنویسه ... خوب نیست انقد اینجا از خودت بد می گیا ...
دوم اینکه ای کاش می گفتی منظورت از انواع غذاها چیه!؟! :|
و پنجم اینکه ... خوابالو بودن فقط منحصر به تو نیست و کلن فک کنم شرایط ژنتیکی شما دخترا این طوری باشه!
:دی
:*

سلام
آخی شما چرا هنوز شمارش رو بلد نیستید؟! :-)
من خیلی استعدادهای دیگه هم دارم ..ترسیدم بگم چشم بخورم..واسه همین زبان در دهان گرفتم :)
نه کشور گربه ها تایلنده =)) من کلا تو عمرم از ۳ تا گربه عکس گرفتم .. ۲تاش همینان یکیشم پارسال بود! یه بچه گربه بود داشت آب میخورد خوشم اومد ازش عکس گرفتم..حالا این یعنی اینجا کشور گربه هاست؟!
من آخه خوبیی ندارم که بیام اینجا بگم!!
انواع غذاهااااااا
این قسمت ۵ رو جواب نمیدم !!
ممنونم از حضورتون :-)

م چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 15:21

دوست جون عکسا رو دیدم ... از این کامنت بالاییه کش رفتم!
:دی

ااا خوب کردی :)

ر -ف چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 19:42 http://www.tofan051.blogfa.com

سلام خدمت شما-خانم ارجمندوبسیار اندیشمندوادیب
ازاینکه-با صبروحوصله تحسین برانگیز-داستان غربت من وزهرا کوچولو ر-دروب مرجان خانم - خواندی--بسیار بسیار تشکر ومراتب قدردانی خودرا تقدیم حضورتان مبارکتان مینمایم
ازشما تمنا دارم-یکبار دیگر قسمت پایانی داستان را مطالعه بفرمایید-چون تفاوت چشمگیری کرده-است
نظر زیبا وارزنده خودرا درهمان وب مرجان خانم بگذارید
نظرشما سرنوشت ساز خواهد بود-داستان به زودی برای کتاب شده بدست چاپ سپرده خواهد شد-با درج نظرات ارزنده شما سروران گرامی-پاینده باشید-امین
ببخشید شما؟!-شرمنده من (ر-ف) -هستم

سلام
خیلی ممنونم از حضورتون و دعوتتون..حتما میخونم..
چطور بعد از اینکه اینجا گذاشته شده میره برا چاپ؟؟
منم دوست پاییزی هستم!

ر -ف چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 19:46 http://www.tofan051.blogfa.com

یادم رفت راستی
وبلاگت خیلی خیلی عالی ومطالب بسیار ارزنده ایی داشت
به به به عجب عکسهایی؟!دست شما درد نگیرد
انشا الله درشکارلحظات-بهرام گورنباشید
فدات

خیلی ممنونم از لطفتون

یه بدهکار پنج‌شنبه 23 اسفند 1386 ساعت 12:44 http://bedehkary.blogsky.com

سلام.آفرین و صد آفرین به این همه استعداد.کاشکی ما هم یه کوچولو از استعدادهای شما رو داشتیم.بگذریم!راستی عکسای وبلاگت تو کامپیوتر من باز نکرد ولی خب به نظرم گربها خوش تیپ باشن.

به سلام
خوبید؟ چی شد قرار بود دوباره بنویسید؟؟ منتظریم و خبری نیست!

راستی مرجان دنبالتون میگشت...

خیلی ممنونم از لطفتون..شما که خودتون همه فن حریفید!!
ای بابا چرا باز نشد؟؟ خوش تیپ که نه...با مزه اند :)

منو برق گرفته!!! پنج‌شنبه 23 اسفند 1386 ساعت 20:26

سلام
۱- مرسی که به وبلاگم سر می‌زدید حقیقتا خیلی گرفتار بودم و مشغول!!!
۲- ایول کدبانوی نمونه!!!
۳- شما با این مرجان هم دوست شدین؟ تسلیط عرض می‌کنم خدمتتون آخه این دیگه کیه که باهاش دوست شدین؟:دی شوخی می‌کنم! یخورده کم داره ولی باهاله به قول خودش قشمولک :))
یا علی

سلام
خواهش میکنم..درک میکنم...
(آیکون خجالت)
من با مرجان دوست بودمممممم
تسلیت هم با این ت هست :)
با حال هم با ایه ح هست :)
وقتی دارید پشت سر کسی حرف میزنید مراقب باشید که جلوی چه کسی دارید حرف میزنید و اینکه خیلی عجله نکنید چون ممکن است اشتباهات تایپی بکنید!!
یا حق

بهارین پنج‌شنبه 23 اسفند 1386 ساعت 23:36 http://baharin.blogsky.com

سلام دوست جون پاییزی جون!!!!
خوبی؟
آشپزی هم واسه خودش استعداد می خواد...من از بس تنبلم نمی تونم استعداد خاصی رو شکوفا کنم!!!!
ولی وقتی مجبور باشم....یکی دو باری مجبور شدم غذا درست کنم ..اتفاقا بابام خیلی هم ازش تعریف می کرد...اولش فکر کردم واسه دلخوشیم می گه ولی وقتی خودم هم یه کمیش و خوردم سریعا به خودم آفرین گفتم!!!!!!!!!!!

سلام عزیزم
خیلی ممنونم..
آره منم این استعداد رو از مامانم و پدر بزرگم به ارث بردم..
البته باباها همیشه میگن که دست پخت دخترشون حرف نداره :))
پس معلومه خوب شده بوده که خودتم جرات کردی بخوری :))

ژ یگولو جمعه 24 اسفند 1386 ساعت 00:35

سلامممم خانوم معروف...:دی

خوبی؟؟

ببخش منو کم میام..هیجا نمیرم چند وقتیه...

الانم پستتو وقت نکردم بخونم بعدا میخونم فقط چون خیلی با معرفتی و من بی معرفتم و دلم تنگیده بود گفتم یه حالی بپرسم ازت که بدونی به یادتم...

خوش باشی موفق عزیز..فعلا...

سلام
خیلی ممنونم..
بله میدونم و درک میکنم..
میشه بگی اگه پستم رو نخوندی پس چطور فهمیدی که معروف شدم؟؟!!
خیلی ممنون از حضورت

یوسف جمعه 24 اسفند 1386 ساعت 20:31 http://littlestar.persianblog.ir

من عاشق گربه ام..

مرسی :)

سلام
ولی من از گربه میترسم!! نمیبینید با چه فاصله ای عکس گرفتم؟؟ تازه زوم کرده بودم :))

بارباپاپا شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 01:59 http://baarbaapaapaa.persianblog.ir

سلام دوستم آفرین به تو واقعا عکسایی که گرفتی بی نظیرن من که تو عمرم نه توی اینترنت نه هیچ جای دیگه گربه ای ندیده بودم که اینجوری خوابیده باشه سیو شون کردم خیلی توپ بود دوستم دستت درد نکنه خیلی مرسی،آشپزی و اینا رو قبول نداریم باید یا برامون بفرستی که بخوریم و نظر بدیم یا حداقل عکس غذایی که درست کردی رو بذاری :)

سلام
خیلی ممنون از لطفت..
خدایی خیلی جالب خوابیده بود..من فکر کردم خشک شده =))

آشپزی رو باید بگم کسانی که دست پختم رو خوردن بیان اینجا نظر بدن :))
عکس رو هم رفتم از وب دوستم کش رفتم براتون..
ببینید و بیاشامید ولی اسراف نکنید!!

بارباپاپا شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 16:55 http://baarbaapaapaa.persianblog.ir

نه دیگه من اعتراف میکنم که خیلی کارت درسته انقدر خوش مزه بوده که دوست خارجیت هم عکس گرفته و گذاشته توی وبلاگش هم اسماشون رو یاد گرفته،کار فرهنگی کردی حالا این دوستت هر جای دنیا بره میگه ایرانیا خیلی خوش ذوقن آفرین دختر خوب،راستی این قرمه سبزیت یه کمی شور شده ها فکر نکنی نفهمیدم :) در مورد سیاسی شدن من از کودکی سیاسی بودم!مادرم معلم مدرسه بود و من حدود ۴یا۵ سالم بود،اون موقع ها اوضاع خیلی خراب بود و هر کسی رو خیلی راحت از شغلش بیرون میکردن و به این کار هم میگفتن پاکسازی!خلاصه مادر من یه معلم معمولی بود بدون هیچ گرایش سیاسی،منو با خودش برده بود مدرسه همون موقع ها بنی صدر رو برکنار کرده بودن و خامنه ای یا رئیس جمهور شده بود یا داشت میشد،من توی دفتر مدرسه که همه جمع بودن و داشتن از رئیس جمهور جدید صحبت میکردن یه هو داد میزنم بنی صدر خوب بود اصلا ما رئیس جمهور چلاق نمیخوایم :))

سلام
خوشحالم :))
آره خیلی خوششون اومده بود..دستور درست کردن الویه رو که پرسید بره برا باباش درست کنه :))
پس شما از سنین کودکی سیاسی بودید!

م شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 17:12

سلام دوست جون!
عجب چیزیه!
یکی بیاد آبا رو از رو میز جمع کنه ... و البته کف ها رو ... همش کار خودته!؟!؟؟!
خوش به حال اون دوستت ... کاش ما رو هم دعوت می کردی!
:(

سلام
آخی دهنتون آب افتاد؟؟!
و از هنر های من کف کردید؟؟!
کاش میدونستم که شما کی هستی :)

احسان شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 17:13 http://tabiatebijan.blogsky.com

سلام
عصر بخیر
بر خلاف اسمتون نوشته هاتون بهاری و سر سبزه
از فرهنگ و رسوم ودیدنیهای مالزی هم عکس و مطلب بذار
به من سر بزنی خوشحال میشم
شاد و موفق باشی

سلام
وقت شما هم بخیر
اره آخه من دوست همه ی فصلهام :)
چشم تو یه فرصت مناسب حتما..
خدمت میرسم
ممنونم

یه بدهکار شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 19:03 http://bedehkary.blogsky.com

سلام دوست پاییزی عزیز.خوبید؟من آپ کردم(گوش شیطون کر)اگه قدم رنجه بفرمایید ممنون میشم.

سلام
خدمت رسیدم..
خیلی قشنگ بود!

مرجان یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 00:39 http://dayy.blogsky.com

سلام دوست جونم :)

از اون عکسه پیشی ها خیلی خوشمان آمد :دی

سلام عزیزم
قابل شما رو نداره ها....

مرجان یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 00:40 http://dayy.blogsky.com

کدبانو هم هستی که :-پی

برای منو گیگیلی این خوشمزه ها رو درست نمیکنی ؟ :(

آره بابا...
شما تشریف بیار اینجا من قول میدم برا شما هم درست کنم :)

یکتا یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 14:38 http://yekta120.blogfa.com

سلام عزیزم
خیلی خوشحال شدم از حضورت
راستی پس برگهای پاییزی کجا رفتن ؟
میگما خیلی خوب شد که رفتی درس بخونی حداقلش این بوده که یه خانم خونه ی خوب شدی !

سلام عزیزم
هستند که!!
آره والا =))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد