برنامه کلاسی

سلام 

 

از فردا کلاسام شروع میشه... 

نمیدونم چرا... ولی خیلی خوشحالم.... مثل بچه ای که میخواد بره کلاس اول و شبش خیلی با ذوق و شوق میخوابه تا صبح زود بیدار شه بره ببینه مدرسه چه خبره.. 

منم تو این مدت که دور بودم این احساس رو پیدا کردم که برم ببینم چه خبره... 

والا یه برنامه کلاسی امروز برام ایمیل زدن که خیلی ضایع هست..خدا کنه که عوض شه.. 

من اصلا دوست ندارم که کلاسام تا بعداز ظهر طول بکشههههههههههههه  

دوست دارم زود بیام خونه.. خونه رو خیلی دوست دارم.. توش آرامش دارم... مخصوصا اگه آقای همسر قرار باشه بیاد.. بنده خدا تا وقتی من بیام که خیلی حوصله اش سر میره.. بهش قول دادم اگه بیاد با خودم ببرمش دانشگاه :)  

 آخه  داداشی هم کلاساش از امروز شروع شده.. تو یه دانشگاهیم ولی تو زمانهای متفاوت کلاس داریم...باید یه فکری برا رفت و آمدمون بکنیم... 

 

خدا کنه همش درست شه.. من مطمئنم که جور میشه..  

 

 

پی نوشت: کلاسام از ۸ صبح تا ۱:۳۰ و بعضی وقتها تا ۳ !! بازم خدا رو شکر بهتر از اونایی هست که تا ۹-۱۰ شب کلاس دارن..

احساس مفید بودن دارم

سلام 

 

جدیدا کمتر میرسم که بیام وبگردی و وبنویسی.. یه کمی سرم شلوغ بود..ایران که بودم از وقتم به صورت دیگه ای استفاده میکردم.. چون میدونستم این وقتا کم گیرم میاد و وبلاگ همیشه هست..اینجا هم که اومدم تو این مدت مامان اینا بودن و همه وقتم رو با اونا میگذروندم تا لذت ببرم از زندگیم

از ۳ شنبه هم که کلاسام شروع میشه.. 

 

یه مدتی از درس و کلاس دور بودم حدود ۱ سال.. و فقط یک امتحان دادم تو این مدت.. غیر حضوری!!

 

شاید اگر تو این یک سال کار مفیدی نمیکردم برای خودم متاسف میشدم.. 

ولی به لطف خدا خیلی کارهای مفیدی انجام دادم..و اصلا از این تعویقی که در درسم پیش اومد ناراحت نیستم.. 

 

خیرم تو این راه بود 

مطمئنم.. 

 

تو این مدت تجربه های گرون قیمتی رو بدست آوردم که با هیچ چیزی عوض نمیکنم 

مهمترین و بهترین اتفاق زندگیم هم تو این مدت ایران بودنم بود که نامزدی و عقدم بود..

تو کار هم خیلی تجربه بدست آوردم و میارم.. شرایط خوبی رو دارم به لطف خدا و ازش بخاطر همه نعماتش سپاسگزارم 

 

تنها مشکلم دوری هست..دوری از عشقم و خانواده ام.. 

که انشالله به زودی برطرف میشه.. 

آخرین جملات افراد مختلف قبل از مرگ

 سلام 

این مطلب رو یه جایی خوندم .. خوشم اومد با شما هم شریک بشم.. 



آخرین کلمات یک انسان عصر حجر : فکر میکنی توی این غار چیه؟ 
 

آخرین کلمات یک بندباز : نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره... 


آخرین کلمات یک بیمار : مطمئنید که این آمپول بی خطره؟ 


آخرین کلمات یک پزشک : راستش تشخیص اولیه ام صحیح نبود. بیماریتون لاعلاجه... 


آخرین کلمات یک پلیس : شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره... 


آخرین کلمات یک جلاد : ای بابا، باز تیغهء گیوتین گیر کرد... 


آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون : این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست... 


آخرین کلمات یک چترباز : پس چترم کو؟ 


آخرین کلمات یک خبرنگار : بله، سیل داره به طرفمون میاد... 


آخرین کلمات یک خلبان : ببینم چرخها باز شدند یا نه؟ 


آخرین کلمات یک خونآشام : نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوع میکنه! 


آخرین کلمات یک داور فوتبال : نخیر آفساید نبود! 


آخرین کلمات یک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی... 


آخرین کلمات یک دوچرخه سوار : نخیر تقدم با منه! 


آخرین کلمات یک دیوانه : من یه پرنده ام! 


آخرین کلمات یک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو؟... 


آخرین کلمات یک غواص : نه این طرفها کوسه وجود نداره... 

 

آخرین کلمات یک فضانورد : برای یک ربع دیگه هوا دارم... 


آخرین کلمات یک قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم... 


آخرین کلمات یک قهرمان : کمک نمیخوام، همه اش سه نفرند... 


آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی : قضیه روشنه، قاتل شما هستید! 


آخرین کلمات یک کامپیوتر : هارددیسک پاک شده است... 


آخرین کلمات یک گروگان : من که میدونم تو عرضه ی شلیک کردن نداری... 
 

آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه : این آزمایش کاملاً بی خطره... 


آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه... 


آخرین کلمات یک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه! 


آخرین کلمات یک ملوان: من چه می دونستم که باید شنا بلد باشم؟ 


آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم... 


آخرین کلمات یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک : گفتی تا چند بشمرم؟  

آخرین کلمات یک الکتریسین : خوب حالا روشنش کن... 

تولدم

سلام 

دیروز تولدم بود.. تولد بابا هم بود..

مامان و بابا پیشمون بودن..نگار جونمم بود.. 

ولی عشقم نبود.. 

 

 

گذشت ولی به سختی.. 

عید فطر

سلام به دوستان خوبم 

 

الان که دارم مینویسم ساعت ۱۰ دقیقه به ۱ صبح.. روز دوشنبه هست.. 

دیروز اومدیم سنگاپور و فردا برمیگردیم.. 

اصلا اون چیزی که تصور میکردم نیست... 

مالزی خیلی بهتره.. 

 

اومدم عید رو تبریک بگم و برم.. 

انشالله به زودی بیشتر مینویسم.. 

عید همتون مبارک التماس دعا

شهادت امام علی (ع)

سلام 

شهادت مظلومانه امام علی (ع) رو به همه شیعیان جهان تسلیت عرض میکنم.. 

  

 دیشب رفته بودم احیا تو مراسمی که سفارت برگزار کرده بود..جای همتون خالی خیلی مراسم خوبی بود.. 

برای همتون دعا کردم..شما هم تو دعاهاتون منو از یاد نبرید..

 

 

 یک سال گذشت... 

و چقدر دلم برایت تنگه.... 

برای شادی روحش دعا کنید..

نیدونم

سلام 

من بازم برگشتم مالزی و دوباره سرگرمی من شده این اینترنت... هرچند که تو این ۶ روزی که اومدم خیلی پاش نشستم..ولی خب دیگه تنها دل خوشی من همین وبلاگ و خوندن وبلاگ بقیه اس.. 

 

الان ۴ روزه که مریض شدم..تب..گلو درد.. سردرد.. آب ریزش بینی و چشم.. کلا خیلی بی حوصله ام.. 

۲ روزه که نتونستم روزه بگیرم.. راستی نماز روزه هاتون قبول.. دم افطار منو هم دعا کنید... 

 

راستش خاطرات و روزانه های این چند وقت رو تو سررسید خودم نوشتم و دلم خواست که پیش خودم بمونه..و اینجا چیزی ننویسم..  

 

فقط خدا رو بخاطر همه خوبیهاش شکر میکنم و ازش میخوام که همه به اون عشق واقعیشون برسن و از زندگیشون لذت ببرن..