همه عمر برندارم سر از این خمار مستی         که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی


تو نه مثل آفتابـــی که حضور و غیبت افتد          دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

 

 

پی نوشت: الانا حرفی برای گفتن ندارم..ولی این شعر رو امروز از تو وبلاگ مریمی خوندم..خیلی خوشم اومد اینجا نوشتمش..