مروری بر هفته ای که گذشت

سلام

این آپ رو به خودم جایزه دادم

آخه کاری رو که باید برا فردا اماده میکردم نشستم پاش و الان تموم کردم.. دیگه نیازی نیست شب بیدار بمونم  

 همه بچه ها از هفته پیش داشتن روش کار میکردن...من تازه دیشب خوندم که موضوع از چه قراره و امروز از صبح بکوب نشستم پاش و الان تمومش کردم..

 امروز از صبح که بیدار شدم تا الان هوای اینجا اینجوریه

 

میگم اون روزی گفتم حالم خوب نیست..تا فرداش ادامه داشت..با دادشم رفتیم دکتر..یکشنبه ها اینجا تعطیل دیگه ما که رسیدیم دکتر داشت میرفت..ولی دیگه دید گناه داریم برگشت و همه چراغ و کولر و این چیزا رو راه انداخت و با روی خوش پذیرفتمون..

به دکتر گفتم من ۳ روز پیش اومدم اینجا یه دکتر دیگه بود..بهم این دارو ها رو داده ولی از دیشب تاحالا که میخورم حالم بده..نمیدونم برا ایناست یا مسومیته..چون حالت تهوع هم دارم..

دکتر یه نگاه به داروها انداخت گفت فکر نمیکنم مشکل از اینا باشه..

بعد بهش گفتم من دیشب که حالم اینجوری بود مامانم گفت یه قرص امپرازول بخور بد نیست..

به دکتر نشونش دادم..

بعد دیدم دکتر بعد چند لحظه داره منو اینجوری نگاه میکنه

گفتم چی شده؟

گفت واقعا اینو خوردی؟

گفتم بله چطور مگه؟ بد بوده؟

گفت بد نه..ولی این تاریخش ۲۰ سال پیش تموم شده 

گفت انقضاش ۸۸ بوده  

بد یهو من و داداشم زدیم زیر خنده

گفت چیه؟

گفتم ببخشید دکتر آخه تقویم ایران با همه جا فرق داره

دکتره اینجوری میگفت یعنی چی؟

گفتم یعنی این دارو تا  ۲ سال دیگه مهلت داره و الان سال ۸۶ هست 

دیگه دکتره گیجه گیج بود  

میگفت زودتر میگفتی من داشتم سکته میکردم

خلاصه اینکه ۲ جور قرص بهم داد و منم تا یکیشو خوردم خوب شدم..انگار دستش خوب بود برام..

البته قدم ما هم براش خوب بود 

بیچاره تا ما بریم..۲-۳ تا مریض دیگه هم سررسیدن..دوستش دم در منتظرش بود فکر کنم کلی ما رو فحش داد

بسه دیگه جایزم زیاد شد..

پی نوشت: نگید چقد اسمایلی استفاده کردما...آخه تازه دانلودش کردم عین ندید بدیدا بعد هر جمله گذاشتم..

حالا خوب میشم الان اولشه

درسته تو پست قبلم خیلی استفاده کردم ولی اونا فرق داشتن

اضافه شده در Dec 07 :

امروز هم هوا مثل دیروز فقط بارید...

امروز سالگرد فارغ التحصیلیم از ICPU بود

چقدر زود گذشت!

 پارسال این موقع مامان و بابا و نگار پیشمون بودن.. همون وقتی که با اومدنشون منو سوپرایز کردن