از کتاب و کتابخونه تا open house

سلام 

 

از کلاس اومده بودم داشتم یه کمی فکر میکردم .. برنامه میریختم..

یهو هوس کردم بیام اینجا بنویسم.. 

 

یه سری کتاب از کتابخونه گرفتم ببینم اگه خوبه بخرمشون.. هنوز اون کتابهایی که استادا گفتن رو گیر نیاوردم.. فعلا با همینا میخونم تا اونا رو هم بخرم.. 

راستش امسال خیلی با انگیزه ترم..  درسها رو سر کلاس یاد میگیرم.. میام خونه یه نگاهی میندازم و واسه خودم جزوه بر میدارم... 

دیشب یه ۳-۴ ساعتی داشتم درس میخوندم اصلا متوجه گذر زمان نبودم... خیلی خوشحالم که این حالت رو دارم.. دارم از درس خوندنم لذت میبرم.. 

راستش خیلی سخته ولی این انگیزهه بدجوری منو وادار به خوندن میکنه :)) 

 

بچه ها هم امسال خیلی بهتر از پارسال هستند.. هم جدی تر و هم خونگرم تر.. 

با همشون سلام علیک دارم ولی با یه چند تایی بیشتر اخت شدم.. 

یکیشون هندی .. امروز میگفت که برا شنبه بیا خونمون... آخه شنبه دیپاولی هست.. عید هندی ها... گفت شنبه تو خونمون مهمونی داریم.. اینا بعضی از خانواده هاشون وقتایی که عیدشون میشه در خونشون بازه و همینجوری از بیرون مهمون میاد و غذا میخوره و میره   

مسلمونا عید فطر اینطوری هستند.. چینی ها هم که عید چینی ها...  

شنیدم که امسال عید فطر ماهاتیر محمد هم نزدیک منطقه ایرانی نشین Mines.. مالزی open house   داشته..  

رسم جالبیه.. از چند وقت خونشون رو تمیز میکنن که واسه عید مهمون میخواد بیاد.. حالا فرقی هم نمیکنه که مهمونشون کی هست..فقط غذا درست میکنن و منتظر مهمون میمونند.. 

  

از کجا رسیدم به کجا... از کتاب و  کتابخونه به open house  

بسه دیگه خیلی نوشتم  

 

 

هی تصمیم میگیرم خیلی بهتون اطلاعات ندم هاااااا ولی نمیدونم چرا وقتی مینویسم همه چیو مینویسم