سلام امشب رو قراره شام با پادشاههای بعضی از استانهای مالزی و وکلا و قضات مالزی و همسرانشون باشیم.. با ۲۰ تا از همکلاسی هام میرم برم ببینم چه خبره..وقتی برگشتم میام یه گزارشی مینویسم.. اگه بگذارند عکس بگیریم شاید!! اینجا گذاشتم !! پی نوشت: والا خبر خاصی نبود که بنویسم.. شاه یکی دوتا از استانها بودن که مثل مجسمه نشسته بودن یه جا...بقیه هم که با هم گپ میزدند.. وکلا و قضاتی که از قبل هم رو میشناختن دور هم جمع بودن .. دانشجو های بعضی دانشگاهها هم با هم بودن..و بعدم که شام بود.. ما هم با دوستامون حرف میزدیم و شام خوردیم.. منم مثل پادشاهشون هم دیر رفتم (کلاس گذاشتم!!) هم زود پاشدم... بچه ها میگفتن بمون بعد از اینجا میخوایم بریم کلاب منم گفتم حتماااااااااااااااااااا گفتم کار مهمی دارم باید برم |