خاطرات جالب من

 

سلام دوستان

شرمنده این چند روزی نتونستم درست پیشتون بیام..

ما شنبه با چند تا از دوستانمون رفتیم یه جای خوش آب و هوا..جاتون خالی خیلی خوش گذشت..انقدر خندیدم آدمای خوش سفری بودن..

یکی از دوستان که رانندگی میکرد واقعا دست فرمون خوبی داشت ولی چشمتون روز بد نبینه..ما اون وقت هی خندیدم و جیغ زدیم ولی تا ۲ روز هم بدنم درد میکرد هم صدام گرفته بود..

جاده ی چالوس رو تصور کنید با سرعت ۱۷۰-۱۸۰ با یه ون که ما بیچاره تهش بودیم و در اصل نقش وسایل رو داشتیم..انقدر اینطرف اون طرف ماشین کوبیده شدیم..ولی رانندگی این آقا خیلی وحشتناک بود..به غلط کردن افتاده بودیم

خانومش عادت داشت اصلا نمیترسید و به ما دل داری میداد..ولی من چند جا دیدم که خود خانومشون هم روشون رو برگردوندن تا چیزی رو نبینن ..خیلی بد سبقت میگرفتن..

این مالایی ها خیلی ترسو هستن تو رانندگی..همه کسایی که ما رو میدیدن اینجوری بودن   اینجا همچین رانندگییی واقعا عجیبه..اینا بوق هم نمیزنن..تو پارکینگ هم میخوان برن راهنما میزنن.. ببینین دیگه اگه اون روز چند تا مالایی همراهمون بود چه بلایی سرشون میومد..کم کم ۲-۳ تا سکته میکردن

یه جا که جاده فقط جای عبور یه ماشین بود..ما رفتیم جلو با یه اتوبوس مواجه شدیم.. در نظر بگیرید تو اون جاده یه اتوبوس و ما که یه ون به اون بزرگی بودیم.. و جاده که جای عبور یه ماشین داره یه طرف کوه و یه طرف دره هست..

این آقا دنده عقب سر پایینی رو میومد لب دره تا اتوبوسه از اون طرف رد بشه.. من یه لحظه برگشتم عقب رو نگاه کردم فقط دره رو دیدم.. شاید کمتر از یک وجب جا بود که بیوفتیم..من اول اینجوری  شدم و بعدم که دیدم راه فراری ندارم اشهدم رو خوندم و چشمام رو بستم

همش هم ناراحت این بودم که الان بیچاره مامانم اینا چشم به راه منن   دلم برا اونا میسوخت..نه واسه خودم..

خدایی اینجا خانومه خود راننده هم لبهاش سفید شده بود از ترس..بنده خدا اینبار با صدای لرزون دلداری میداد

ولی خدایی جای همگی خالی خیلی خوش گذشت..دست فرمون این آقا خیلی خوب بود.. خیلی خوب ماشین رو جمع میکرد..بعدا فهمیدم که ایشون گواهینامه پایه ۱ هم دارن...اگه بازم بخوان جایی باهاشون برم ...حتما میرم 

 

دیگه اینکه چند روز پیش هم از طرف الهه جونم به بازی دعوت شدم که باید خاطرات دوران مدرسه رو بنویسم.. که منم با تاخیر این کارو میکنم..

خب من یه آدمی هستم که همه خاطره ها یادم نمیونه..خیلی باید اون خاطره مهم یا عجیب باشه که یادم بمونه..( مثل مسافرت بالا  ) وگرنه نیازمنده اینه که یکی یه کمی ازشو بگه تا من یادم بیاد..

چیکار کنم دیگه علائم پیری زودرس هستش

من چون با خواهر بزرگم یه سال تفاوت سنی داریم همیشه با هم تو یه مدرسه بودیم..وقتی که من سوم راهنمایی بودم اون رفت دبیرستان و پیش دانشگاهی هم که اون رفت من سوم دبیرستان بودم..این دو سال رو از هم جدا بودیم..

همیشه  تو زنگ تفریحها میرفتم میدیدمش... دلم براش تنگ میشد.. خیلی باعث دلگرمی من بود تو مدرسه..

اینقدر که من با دوستای خواهرم رفیق بودم..با دوستای خودم نبودم..آخه اونا خیلی شیطون تر بودن.. باهاشون خیلی خوش میگذشت..  با دوستای خودم شیطنت هامون فرق داشت

بیشترین شیطنت رو تو دوران راهنمایی داشتیم..خیلی خوش میگذشت..

زنگای تفریح کلاس خواهرم اینا همیشه بزن و برقص به راه بود  ما هم اونجا بپا بودیم که تا ناظم میاد بهشون خبر بدیم..و تا کسی میومد بچه ها شروع میکردن به امن یجیب خوندن..

یه روز ناظم داشت از پنجره پشت کلاس نگاه میکرد...مثلا من از دم در مواظب بودم...وقتی ناظم رو پشت پنجره دیدم به پچه ها به بدبختی اشاره کردم.. هیچکی حواسش نبود منم یهو گفتم یهو همشون شروع کردن به صلوات فرستادن و  امن یجیب گفتن ...بعد همه با هم منفجر شدیم  

بعد ناظم رفت و باز اینا شروع کردن ... این بار منم حواسم نبود که بهشون هشدار بدم..دیدم ناظمه اینجوری    دم در وایساده.. بچه ها هم کم نیاوردن و انقدر شلوغ بازی در آوردن و خندوندنش که بنده خدا چیزی نتونست بگه..

یه خاطره دیگه هم که دارم این بود که..سوم دبیرستان که بودم..و خواهرم پیشم نبود.. از طرف منطقه بردنمون رامسر..اون سفر هیچوقت یادم نمیره...خیلیییییییییییییی خوش گذشت..

همش میگفتم کاش خواهرم و دوستاش بودن.. اونجا آزادی بیداد میکرد..خیلی خوب بود..ولی حیف که اونا نبودن تا بیشتر خوش بگذرونیم 

اگه بخوام کامل تعریف کنم..حتما منو می کشید...پستم خیلی طولانی میشه...واسه همین به همینقدرش اکتفا میکنم..

کلا دوران مدرسه دوران خوبی هست..خاطره هاش زیاده..

خاطره ی شیطنت های تو آزمایشگاه..

وای  من عاشق آزمایشگاه شیمی و فیزیک بودم...انقدر آتیش میسوزوندم که نگو هیچوقت هم تو آزمایشگاه نت بر نمیداشتم همه چی کامل یادم میموند.. میرفتم خونه مینوشتم..

ساعت های ورزش رو هم دوست داشتم.. حسابی خودمون رو خفه میکردیم..

فکر کنم این پست طولانی ترین پستی هست که تا حالا نوشتم..

این بارم از این شکلکا زیاد گذاشتم تا خیلی یه نواخت نباشه حوصلتون نیاد که بخونید..

امیدوارم که تا آخرش رو خونده باشید..چون اگه بعده ها بگم فلان آدم رو که گفتم..یا فلان مسافرت رو که گفتم..یادتون میاد؟؟ بعد یادتون نباشه..دیگه خودتون ضایع میشید..چون من که دیگه نمیام همه این حرفا رو دوباره تو یه پست دیگه یادآوری کنم.. دیگه با خودتونه..

اگه کامل نخوندید برید و از اول دست به کار شید..

احتمالا تا چند وقتی نتونم آپ کنم..

راستی اینم برا آقایون خواننده بگم و برم..

میگن با افزایش نرخ سکه٬ پرداخت دیه از پرداخت مهریه ارزونتر شده..حالا دیگه انتخاب با خودتونه..

دیه یا مهریه؟؟

دیگه رفتم..

مواظب خودتون باشید تا بعد

یا علی

نظرات 39 + ارسال نظر
یه بدهکار پنج‌شنبه 22 آذر 1386 ساعت 12:05 http://bedehkary.blogsky.com

اولا سلام.ثانیا الان دخترا باید دستی دستی یه چیزی بدن تا پسرا بیان بگیرنشون.همین خود من یه دختر خانمی هست(اللهی قربونش برم) داره ۵۰۰ سکه مهرم میکنه من بهش میگم نه.مگه جونمو از سر راه آوردم با یه خانم زیر یه سقف زندگی کنم.اینو مطمئنم که به یه ماه نکشیده مرحوم میشم.پس صلاح در این میبینم که گوشه عزلت گزیده و ازدواج نکنم و من بعد به دختری اعتماد نکنم که اعتماد به گرگان بهتر از اعتماد به جماعت مونث.راستی یه خبری از بس دخترا دارن میترشن که قیمت ترشی دختر ارزون شده.در آخر هم که ممنون از راهنماییات چشم اگه هم سوالی داشتم مزاحمتوم میشم.در پایان اللهی همه دختران رو بفرست خونه بخت و عقل یه عده از پسرا رو ضایع کن تا برن زن بگیرن و خودشون رو بد بخت کنن اللهی آمین.

سلام
توقع دارید چی بهتون بگم؟؟؟
از همون قربون صدقه ای که برا اون دختر خانوم رفتید معلومه چقدر حرفاتون صحت داره..
الهی به همه جوونا یه جو عقل و به اندازه کافی پول بده که اینجوری از بی پولی برا دخترا کری نخونن..!


راستی بیایم یه کمی از این بحثا دور شیم..چون من دوست ندارم فضای وب به بحث و جدال کشیده بشه..چون نمیتونم ساکت بمونم و این همه ترشی ترشی کردن رو جواب ندم :))
و چون هم وبم رو دوست دارم هم خواننده هامو..اهل حذف وب و اینا هم نیستم..
پس بهتره بحث رو ادامه ندیم..

قورباغه پنج‌شنبه 22 آذر 1386 ساعت 12:21 http://qurbaqeh.blogfa.com

خیلی کیف کردم.. قدرت روایت بالایی دارید هزار آفرین..
حالا اینکه دلیلش چی بود که اینا رو گفتید؟ و اصلا ارتباط بین بخش اول و بخش دوم چی بود؟ اینا مهم نیست ..

سلام
نظر لطفتونه..
خب خاطره بود دیگه..دلیلشم این بود که میخواستم غیبت یه هفته ایم رو موجه کنم.. :))
بخش اول و دوم تنها ربطشون این بود که جفتشون خاطره بودن واسه همینم عنوان پست رو گذاشتم خاطرات جالب من.. در غیر این صورت هیچ ربط دیگه ای با هم نداشتن..
آره به قول شما اینا مهم نیست.. :)

مرجان پنج‌شنبه 22 آذر 1386 ساعت 16:03 http://ghij.blogsky.com

وای دوست جونم من همه پستتو با لذت خوندم چون خیلی باحال نوشته بودی حتی شکلک هم نداشت خیلی خوندنی بود مخصوصا اون قسمت بزن و بکوب توی مدرسه :دی
میبینم که داری آقایون رو تشویق به ارتکاب جرم میکنی اونم چه جرمییییییییییییییی ((=

زود بیا آپ کن خیلی منتظرمون نذار خوب ؟ :)
قربونت برم (بوس)

سلام
ممنونم عزیزم..تو لطف داری خانومی
نه ما راه رو نشونشون میدیم..دیگه انتخاب با خودشونه..
خوبیش اینه که مجازات قتل تو ایران قصاص هست.. باید به این قسمتش هم فکر کنن :))
باشه سعی میکنم زود بیام..
قربونت :*

مرجان پنج‌شنبه 22 آذر 1386 ساعت 16:04 http://ghij.blogsky.com

لینکمو هنوز اصلاح نکردی که :((((((((((((

چرا خانومی
من لینک جدیدت رو اضافه کردم..ولی قبلی رو پاک نکردم :) :*

میلی پنج‌شنبه 22 آذر 1386 ساعت 18:46 http://mili.pib.ir

سلااااااااااااااااااااااام شطموریییییییییی؟؟؟؟؟؟؟


ا میخواستم به این بازی دعوتت کنم که دیدم خودت بازی کردیش:دییییییییی

من آپم با یه داستان

بوووووووووووووس


تاتا

سلام ممنونم تو خوبی...
فقط اگه دستم بهت برسه...
تو که روی منم سفید کردی با اون پستت..آخه چه خبره..
به اندازه یک ماه نوشتی گذاشتی کجا رفتی..اون کامنت دونی رو هم که بستی نتونیم بیایم یه چند تا حرف آب دار بهت بزنیم..
واقعا این یه داستان بود به نظرت؟؟

حالا نوبت ما هم میشه..تاتا خانوم




آخیش خوب شد اینجا رو داشتم تا خودمو خالی کنم.. =)

شهرزاد پنج‌شنبه 22 آذر 1386 ساعت 20:32

سلام عزیزم:
خوبی ؟
بابا ایول دست فرمون!!!!
دوران مدرسه دوران خیلی خوبیه که با همه ی خوب و بدش جز پر خاطه ترین دورانیه که هیچ وقت فراموش نمیشه....
موفق باشی
به منم سر بزن
خوشحال میشم....
قربونت
بوسسسسسسسسسسسسس

سلام عزیز
ممنونم
آره این آقا خیلی دست فرمونش خوب بود..ولی خطرناک بود..
از داداش سیا هم خطرناک تر بود!
آره دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد..

ممنونم
چشم خدمت میرسم :* :*

ثالث جمعه 23 آذر 1386 ساعت 07:49 http://shakhse-sales.blogsky.com

سلام
یعنی کلا سلام
و این یعنی خیلی سلام
نمیدونم چرا بر خلاف عادتم که متنای طولانی رو نمیخونم اینو خوندم اونم آن‌لاین. شاید به خاطر این بود که بعد مدتها یه وب دیدم که توش از ناامیدی و جدایی و حسرت و این چیزا خبری نبود و الهی هیچوقت خبری نشه.
اینکه به همه نظرا هم می‌پاسخین (تقریبا عین خودم) خوب بید. تازه یه جورایی کاشف به عمل آوردم که رابطه خوبی هم با خواهرتون دارین (که اینم یه جورایی نمورتا نوبره)
القصه آرزوی توفیق دارم و امیدوارم دوستیتون پائیزی نباشه. حوصله داشتی یه سر بزن

سلام
خوشحالم که علیرغم میلتون که متنهای طولانی رو نمیخونید٬ وقت گذاشتید و پستم رو خوندید..
خیلی ممنونم از دعای خیرتون..
بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــله من جونمه و خواهرم
خیلی ممنونم از لطفتون حتما خدمت میرسم

[ بدون نام ] جمعه 23 آذر 1386 ساعت 07:52

راستی اگه به بازی دعوت میشدم خاطره‌ای میگفتم که ریسه بری. ولی خوب فعلا که دعوت نشدم. شایدم مجلس فقط زنونه باشه و ما نتونیم دعوت شیم

خب شما همین الان از طرف من دعوتید که این بازی رو انجام بدید..
منتظر نوشته هاتون هستیم

یه بدهکار جمعه 23 آذر 1386 ساعت 12:19 http://bedehkary.blogsky.com

سلام.واقعا مطلب زیبایی نوشته بودین و مخصوصا از عکس منظره خیلی لذت بردم امیدوارم همینجور این سبک نوشتن رو ادامه بدین.(این جوری بهتر شد معذرت)

سلام
ممنونم

الهه جمعه 23 آذر 1386 ساعت 13:42 http://mynest.blogsky.com

سلام جون پاییزی خودم
خوش به حالت که یک اب و هوایی عوض کردی...بابام چند روز پیش رفته بود مسافرت پیش عمه ام اینا اگه ماها کلاس نداشتیم همراهش می رفتیم..بنده خدا مامانم هم مجبور شد به خاطر من و داداشم تو خونه بمونه...
.
.
.
خواهرت چه دوستای با حالی داشته...تو هم که کلی کیف می کردی...یادمه همکلاسای ما هم یک شیطنت هایی داشتن که باعث خنده امون می شد ولی دیگه نه به این زیادی...دو سه نفر تو کلاس بودن که جک کلاس بودن.....سال سوم دبیرستان بودم...شادشون به خیر
راستی ممنونم خبرم کردی
شاد باشی

سلام عزیزم
انشالله شما هم به زودی بری یه سفر خوب و یکمی حال و هوات عوض بشه..
آره بابا خیلی خوش میگذشت.. دوران خوبی بود..
خواهش میکنم..
ممنون

[ بدون نام ] جمعه 23 آذر 1386 ساعت 18:09

بازم تشکر و حتما انشاالله بازی رو شروع میکنم. فعلا بذار خودمو گرم کنم و از حال و هوای این شکست مسخره مقابل صنعت نفت بیرون بیام.

خواهش میکنم..
کاش میگفتی کی بازی رو انجام میدید..
انشالله به زودی بتونید باهاش کنار بیاید.. :)

یکتا شنبه 24 آذر 1386 ساعت 12:18 http://yekta120.blogfa.com

سلام دوست خوبم
پاییزم داره تموم میشه !!!
ولی کار بدی کردید به آقای راننده یه تذکری میدادید !!!
نبات داره بوس پرتاب میکنه !!!
موفق باشی
مهریه رو بیشتر می پسندم

سلام
آره الان که دارم جواب میدم پاییز تموم شده :(
ما به آقای راننده تذکر دادیم..ولی گوش نمیداد :)
ای جونم بگو پرتاب کنه که حسابی جا بوسم درد میکنه از بی بوسی :))
ممنونم..
منم همینطور :)

محمد شنبه 24 آذر 1386 ساعت 14:29 http://khorram.blogfa.com

سلام وب قشنگی داری/مارو سرافراز کن با اومدنت به وبلاگم//خواستین تبادل لینک میکنیم//بدرود

سلام
ممنونم
چشم خدمت میرسم.

مرجان شنبه 24 آذر 1386 ساعت 20:27 http://khodayemarjan1361.blogfa.com/

سلام سلام
دوستان به جای ما به خصوص اگر از نوع دوست پاییزی باشه.
همیشه بهت خوش بگذره.
پایان ترمه.نمیخوای ایران بیای؟؟؟؟
هرجا هستی سلامت و شاد باشی
راستی این شکلکا رو از کجا میاری ؟؟من رو هم دریاب...

سلام عزیزم
:)
چرا اومدم و ۲ هفته ای برگشتم :))
نمیخواستم اینجا بگم ولی انگار یه جورایی لو رفتم :)
ممنونم..
این شکلکا رو از تو سایتش دانلود کردم..
http://qsmile.com

سعید یکشنبه 25 آذر 1386 ساعت 02:00 http://www.saeidmoradi.blogfa.com/

گفتگویی تازه با یارمحمد اسپور

درشعر مرگ نیست اما بایگانی وجود دارد

گفتگواز:سعید مرادی


:)

فرزانه یکشنبه 25 آذر 1386 ساعت 16:29

خاطرات مدرسه بهترین و فراموش نشدنی ترین خاطراته. یادشون بخیر! چقدر دلم واسه شیطنتای اون وقتا تنگ شده

سلام
آره خیلی دوران خوبیه..
منم خیلی دلم واسه اون دوران و دوستانم تنگ شده

علی یکشنبه 25 آذر 1386 ساعت 22:54 http://chickensoup.blogsky.com

سلام دوست پاییزی عزیز
خاطره جالبی بود من که تا آخر خوندم میتونی امتحان بگیری
من آپ کردم خوشحال میشم یه سر بزنی
موفق باشی

سلام
ممنونم که وقت گذاشتی..
نه نیازی به امتحان نیست شما امتحان نداده ۲۰ :)
حتما خدمت میرسم..

مرتضی دوشنبه 26 آذر 1386 ساعت 07:41 http://mani83.blogsky.com

سلام
خاطراتت همیشه خوش باد
همیشه خندان
من هم آپم
وقت کردی بیا

سلام
ممنونم..
چشم خدمت میرسم..

loverland سه‌شنبه 27 آذر 1386 ساعت 22:24

سلام
آدم ها را از قیافه اشون می شناخت یا نه؟ دوم اینکه روزگار کودکی برنگردد دریغا.سوم اینکه بگذار تا وقت دگر

سلام
آره یه جورایی میشه..من خودم انسان شناسیم قویه..
زمان مثل آب رودخانه روان میگذرد..و هیچوقت آبی که از یه منطقه ای گذشته دیگه از اونجا دوباره عبور نخواهد کرد..
سوم هم این که چشم میگذاریم که بگذرد..

الهه سه‌شنبه 27 آذر 1386 ساعت 22:56 http://mynest.blogsky.com

سلام دوست پاییزی
خوبی؟
من به روز کردم
سر بزنی خوشحال می شم

سلام عزیزم
خوبم..
حتما میام.. یه کم وقت نیاز دارم :)

حمید چهارشنبه 28 آذر 1386 ساعت 12:33 http://karaj400.blogsky.com

سلام
خاطره های قشنگ رو خوندم و احساس کردم
خیلی زیبا ودلپذیر نوشته ای
شادیت پایدار
موفق باشید

سلام
ممنونم از لطفتون..
شما هم شاد و موفق باشی

کهرووفا پنج‌شنبه 29 آذر 1386 ساعت 00:36 http://www.mehroovafa.blogfa.com

سلام .من مرتب سر زدم ولی خوش بحال شما که حسابی امسال پائیز باراون را دیده اید .
اینجا قربونش برم فقط یهبار بارون اومد و دیگه پائیز تمتوم شد به همین سادگی

شاد باشین ودر مورد راهنمایی شما در رابطه با ادامه تحصیل در مالزی به ادرسی که نوشته بودید مراجعه کردم و البته اطلاعاتی را دریافت کردم .از این بابت بسیار خرسند هستم .دوستان اینترنتی خیلی خوب و راحت به یکدیگر کمک میکنند .بهرحال شاد باشید و پیروز و شب یلدای زیبایی داشته باشین

سلام
خیلی ممنونم از لطفتون..
اینجا دائم بارون میاد..مهم اون برگای قشنگ و رنگای قشنگ پاییزه که اینجا حس نمیشه :(
خواهش میکنم...خوشحالم که تونستم هرچند اندک یه کمکی کرده باشم..
خیلی ممنون..
شب یلدای خوبی داشتم..جای همگی خالی مشهد بودم :)

میلی پنج‌شنبه 29 آذر 1386 ساعت 19:25 http://mili.pib.ir

هییی خوب چرا میزنی؟؟؟؟؟؟ گریه میکنم هااااااااااا آخه طاقت داری اکشای خوشمله من و ببینی(تهه اعتماد به نفس:دییییی) نه بگو دلت میاد !!

تازشم کامنت دونی رو باز کردم این پسته جدیدم نه ها همون یه داستانه رو باز کردم :دییییییی

خودتم که آپ نکردی بد به من میگی !! بیا خودت آپ کن من خوش خرم اومدم آپت رو بخونم دیدم دههههه اینجا هم که بدتر از وبه من خشکسالی خورده(غششششششششششش)


بووووووووووووووووووووووووووووس


تاتا

نه من غـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلط کنم تو رو بزنم..
ولی خدایی زدن داشتی ها..ما گذشت کردیم..
میام ولی یه کم دیر..
من نبودم که آپ کنم..
حالا آپ میکنم..امروز فردا..
:*

امیر جمعه 30 آذر 1386 ساعت 00:36 http://baghevjod.blogsky.com

سلام
یلدا مارک
دلت شاد و غمهات کوتاه

سلام
یلدای شما هم مبارک
ممنون

بارباپاپا جمعه 30 آذر 1386 ساعت 01:11 http://baarbaapaapaa.persianblog.ir

سلام دوستم چه خاطرات باحالی اصلا فکر نمیکردم این همه شر بوده باشی امن یجیب و صلوات و رقص و اینا!!خوب اینی که نوشتی برای آقایون زن داره نه امثال من!

سلام دوست خوبم
آره بابا الانم رو نگاه نکنید که اینقده خانوم و آرومم..یه شری بودم که نگو :))

نه بابا از اول همینطوری آروم بودم :)

امن یجیب و رقص و اینا رو من فقط مواظب بودم :))


ولی شما هم میتونید از الان تو فکرش باشیداا بد نیست :)) چون حتما تا دوره شما اوضاع از اینی که هست بدتر خواهد شد

بارباپاپا جمعه 30 آذر 1386 ساعت 01:12 http://baarbaapaapaa.persianblog.ir

یلدا بر دوست پاییزی مبارک و شاد باد

ممنونم
یلدای شما هم با تاخیر مبارک باشه

مرجان شنبه 1 دی 1386 ساعت 01:07 http://khodayemarjan1361.blogfa.com/

سلام دوست جونم
هم عیدت مبارک هم شب یلدات خوش.گرچه از نیمه شب گذشته.نتونستم زود تر بیام.خلاصه گرچه دوری اما امیدوارم بهت خوش گذشته باشه.
موفق باشی

سلام عزیزم
ممنونم.. خیلی لطف داری عزیزم
عیدت و یلدات مبارک با تاخیـــــــــــر

ماهی خانوم شنبه 1 دی 1386 ساعت 20:00

سلام نمیکنم چون کماکان قهرم
شرم آور تریم کار زندگی یه دوست اینه که از خارج برگرده و به من خبر نده!
ببینم اینجا کسی جرأت این کارو داره یا نه؟ به جای اینکه با این اجنبی ها بری اینور و اونور بگردی یه زنگ به من بزن سرکار خانوم!
شاد باشی
بوس بوس

ولی من سلام میکنم چون خیلی دختر خوبی هستم.
این کجاش شرم آوره؟؟؟
والا ۲-۳ تا از شما ها میدونستید...
همتون میخواستید من تو این ۲ هفته کل ایران رو بگردم..
کی جواب مامان بزرگ و بابا بزرگ و ایل و تبارم رو میداد اونوقت؟؟؟
ماشالله هر کدومتونم که یه جا از ایران رو گرفتید..خب همتون پاشید جمع شید تهران که وقتی من اومدم بیام همتونو ببینم..

بابایی یکشنبه 2 دی 1386 ساعت 15:15 http://9maho9roz.blogsky.com/

نظر شما در مورد آخرین نوشته من چیه؟

شرمنده هنوز نخوندم :(
میخونم میگم..فقط کاش میگفتید کدوم نوشته؟؟
فکر کنم تا من بخونم شما پست جدیدی نوشته باشید !

هیچگاه یکشنبه 2 دی 1386 ساعت 21:57 http://WWW.HICHGAAH.BLOGFA.COM

سلاااااااااااام
ببخشید من چند وقتی مشغول بودم و نتونستم سر بزنم
خاطرات جالبی بود
من کامل خوندم به من 20 بده
فعلا

سلام علیکم
بله در جریان هستم..
مهمون از خارج داشتید :))
چشم اصلا میخوای ۱۰۰ بهت بدم؟؟

حرفهای ما هنوز نا تمام
تا نگاه می کنی وقت رفتن است...
باز هم همان حکایت همیشگی..!
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر میشم.
آه...ای دریغ و حسرت همیشگی...
ناگهان چه زود دیر می شود...!!!

سلام عزیزم...
باز هم مثل همیشه زیبا بود...
دوباره میام مطلب قشنگتو می خونم.من که به سلیقت مطمئنم.
من آپم.یه آپ متفاوت...
با آرزوی بهترینـــــــــها:بهـــــــــــار

سلام
ممنونم از حضورت..میام پیشت..

شهرزاد پنج‌شنبه 6 دی 1386 ساعت 12:52

سلام عزیزم؟؟؟
خوبی؟؟؟
من بالاخره بعد از دو هفته آپ کردم خوشحال میشم که بیای....
عیدتم مبارککککک
دختر بدو بیا آپ کن دیگههه تنبل....
قربونت
یا حق!

سلام عزیزم
ممنونم..
حتما خدمت میرسم..
ممنون عید تو هم مبارک
امروز فردا می آپم :)

یوسف پنج‌شنبه 6 دی 1386 ساعت 17:09 http://littlestar.persianblog.ir

خوش گذشت؟؟جای مارو هم خالی کردی؟!
اومدم احوالپرسون!

سلام
جای همگی خالی خیلی خوب بود..
راستی من عید قربان و شب یلدا خدمت امام رضا (ع) بودم..امده بودیم شهرتون :) خیلی خوش گذشت

مرجان شنبه 8 دی 1386 ساعت 19:11 http://khodayemarjan1361.blogfa.com/

سلام عزیزم
خبری ازت نیست
کجایی
راستی
عیدت مبارک

سلام عزیزم
ایران بودم..
ممنونم که به یادم هستی..
عید تو هم مبارک خانومی

ساحل افتاده دوشنبه 10 دی 1386 ساعت 10:43 http://sahel-oftadeh.blogsky.com

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
سلام آبجی
موقع برگشتن احساس نکردی بارت سنگین تر شده؟؟؟
آخه دلهای ما رو هم بردی ............

سلام عزیزم
چرا بابا کلی اضافه بار بهم خورد :)) ۲۰ کیلو اضافه بود..۵ تا تخفیف دادن ۱۵ تای بعدی نصفشو دادم مامان اینا برگردوندن...اصل کاریاشو با خودم آوردم تو هواپیما و با خودم آوردم اینجا :))

ملوان چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 14:25 http://keshtiban.blogfa.com/

یلام دوست پاییزی.
خیلی لزت گلایه دارم .
البته حق داری پاییز گذشته ومثه اینکه شماهم...
باشه ولی من بهت سر می زنم.
آپیدم

سلام
از تایپت معلومه چقدر شاکی هستی.. :))
من توضیح دادم که چرا نبودم..خواهشا این بنده رو عفو بفرمایید
ممنونم از لطفتون

علی چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 23:47 http://chickensoup.blogsky.com

سلام دوست پاییزی عزیز
امیدوارم که حالت خوب خوب باشه
ببخشید با تاخیر سر زدم
سال نو میلادی رو تبریک میگم البته فقط به این خاطر که اونجا عید هستش.
همیشه موفق باشی

سلام
ممنونم خوبم
خواهش میکنم..شما ببخشید که هنوز سر نزدم :)
ممنون از تبریکت
شاد باشی

ملوان یکشنبه 16 دی 1386 ساعت 19:45 http://keshtiban.blogfa.com/

سلام من آپم.

خدمت رسیدم

حمید دوشنبه 17 دی 1386 ساعت 21:06 http://namakdan.blogsky.com

سلام دوست پاییزیم
امیدوارم حالتون چون همیشه خوب باشه
مدت زیادیه که به روز نکردی
نمیدونم اونجا که شما هستید تعطیلات سال نو میلادی هست یا نه
اگه تو تعطیلاتی یا هرجا هستی شاد و سلامت باشید
راستی امروز بعد از مدتها رفت و آمد به وبلاگت آهنگ وبلاگتو شنیدم چون همیشه اسپیکرم خاموشه
آهنگ زیبایی رو انتخاب کردید لذت بردم

سلام
ممنونم
آره مدت زیادی بود..ولی من جمعه آپ کردم نمیدونم چه بلایی سر وبم اومد..قاطی کرد..
الان موقتا درستش کردم!
تعطیلات سال نو فقط ۱ روز بود!!
خوشحالم که خوشتون اومد..ولی اینجور که معلومه اونم پرید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد