برای بهترینم

سلام

این پست مخصوص مامانیه گلمه

اون که

یه دنیا صفاست..

یه دنیا عشقه..

یه دنیا محبته..

یه دنیا لطفه..

یه دنیا ایثاره..

یه دنیا مهر..

یه دنیا صبوریه..

اون یکی از فرشته های خوب خداست..

اگه بخوام همه خوبی هاش رو بگم..تمومی نداره

 

اون روزی که پست قبلم رو نوشتم٬  جایی اسمی ازش نبردم..

ولی تو دلم میدونستم که اونم کم برام مایه نذاشته..

گذشت تا دیدم که بهترین نظر رو تو پستم گذاشته..

ترنم بهار                                                                                                              

دلم از خودم گرفت..گفتم قدر نشناسیه..

دلم گفت که امروز رو کلا برای اون بنویسم..

اون واقعا دوست داشتنیه..تو وجودش سر سوزن حسادت نیست...

هیچوقت ندیدم از کسی کینه به دل بگیره..

همیشه شاد و شنگول در کنار ما بوده و همیشه همه ما ها رو شاد کرده..

وجودش تو خونه

برکته..

باعث آرامشه..

باعث دلخوشیه..

میدونم که تو فوت داییم اون بیشترین ضربه رو خورد..ولی با صبری که داشت..با مدیریتی که داشت تونست خانواده رو آروم کنه..میدونم از تو فرو ریخت ولی تو ظاهر به همه دلداری داد..

هیچوقت خودش رو نمیبینه..

یادمه ۲ سال پیش وقتی داشت از مالزی بر میگشت ایران برام تو یه کاغذی نوشته بود..

«شاکر خدای مهربون و قدردان پدر خوبتان باشید»

کلی ازش کارت تبریک و نوشته های مختلف دارم که همش لطفه .. همش صفاست.. همیشه به بهانه های مختلف دوست داشتنش رو ابراز میکنه..من عاشق این کاراشم..

همیشه به فکر ماهاست..

یه پشتیبان تمام عیاره..

تو خونه اینقدر با پدرم هماهنگه که گاهی حس میکنیم اینا یه روح هستند تو دو تا بدن..

تمام عشقش رو به پای خانواده ریخته..

اینقدر دلم براش تنگه که کلی حرف دارم بزنم ولی بغضم نمیزاره..

مامانیه گلم از دور روی ماهت و دستای پرمهرت رو غرق بوسه میکنم..

همه این گلا رو هم برا تو که اینقدر روح لطیفی داری و عاشق گلی گذاشتم..

البته اگه چاره داشتم عکس خودتو به جای این گلا میذاشتم تا بلکه این وبلاگ غراضه ما هم یه روحی پیدا بکنه و رونقی بگیره..

 

عزیزم دوست دارررررررررررررررررررم قد خودت..

(هرچی دنبال یه چیز با ارزش گشتم٬ از خودت بهتر نیافتم..)

 

سومین سالگرد ورودم به مالزی

سلام

امروز دقیقا ۳ سال شده که من اومدم مالزی...

به شکر خدا یه سری پیشرفت هایی داشتم..

ولی خودم از روندش خیلی راضی نبودم..

میشد خیلی بهتر از این باشه..ولی خب..

بگذریم...

 

ولی در عوض تو این مدت تجربه های با ارزشی بدست آوردم..

امیدوارم که خداوند بهم کمک کنه و بتونم جبران مافات کنم..

از پدر عزیزم هم متشکرم که همه چیزم رو مدیون اونم..

امیدوارم که بتونم زحماتش رو جبران کنم..

 

 

راستی نمیدونم چرا ۲-۳ روزه این آهنگه میاد تو ذهنم:

عمر گران میگذرد خواهی نخـواهی                        سعی بر آن کن نرود رو به تباهی

مطلب دل را طلب از سوی خدا کن                        زان که بود   رحمت او   لایتــناهی

 

بقیه اش رو هم یادم رفته

 

 

بر سینه بی تاب شده تاب نیامد

ظلمت همه جا پر شد و مهتاب نیامد

یا رب تو بگو ما چه کنیم با غم هجران

ماه رمضان آمد و ارباب نیامد

 

ماه مبارک رمضان

 فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ماه ضیافت الله، ماه تابیدن نور ایمان بر قلب‌ها، ماه عروج به سوی قله‌های بلند رستگاری، ماه راز و نیاز با حضرت حق،

ماه پرواز روح تا اوج ملکوت، ماه شکستن سنگرهای شرک درونی و بازنگری در خرابی‌های خانه جسم و جان  را به همه ی دوستان عزیزم تبریک میگم..

این ماه خیلی ماه خوبیه..به نظر من واقعا ماه خودسازیه..

تو این ماه خیلی به خدا نزدیک میشیم..

خدایا دلم رو آسمانی کن..

 

دوستای عزیزم در این ماه منو از دعاتون فراموش نکنین..

 

 

پ.ن: راستی میگم٬ چقدر پست قبلم مورد بحث واقع شد ها!!

ممنونم از نظراتون

EVERYTHING MEN KNOW ABOUT WOMEN

سلام

امروز با یکی از دوستام قرار گذاشتم که بریم بیرون..من خیلی اهل با دوست بیرون رفتن و این چیزا نیستم ولی خو ب این بنده خدا اینقدر اصرار کرده بود و من پیچونده بودم که دیگه نتونستم نه بیارم و اینقدرم این روزا بی حوصله و بد بودم که خلاصه قبول کردم که باهاش برم بیرون تا بلکه روحیه خودمم عوض شه..

رفتیم فروشگاه نزدیک خونمون یه کمی راه رفتیم و بعد رفتیم نهار خوردیم..بعدشم رفتیم فیلم دیدیم..فیلمش خیلی قشنگ بود و کلی خندیدیم.. خلاصه جای همگی خالی خوش گذشت..

بعد از اینکه از سینما اومدیم بیرون رفتیم یه فروشگاه کتاب..داشتیم میگشتیم و کتابا رو ورق میزدیم که چشمم افتاد به این کتاب

"همه چیزهایی که مردان در مورد زنان میدانند"

خب اسم کتاب باعث شد تا برم سراغش..ولی چشمتون روز بد نبینه..تمام صفحه هات کتاب خالی بود..

 

واقعا از نویسنده اش تشکر میکنم که اینقدر صادقانه نوشته بود..

کلی هم سر این ما رو خندوند..

تازه جزو پرفروش ترین کتابها هم بوده..

اگه روی جلد رو بخونید میبینید نوشته..

over one million copies sold

واقعا جالبه

نگار من

 

دیشب مامانم اینا رفتن ایران..

خیلی دپرسم

حوصله هیچی ندارم

این خواهر کوچیکه ما رو خیلی به خودش عادت داده بود

همش حرفاش میاد تو ذهنم..خیلی بد جنسه....

من الان نگار و میخوام

عروسکاشو گذاشته پیش من میگه بچه هامو بزرگ کن تا من بیام..

منم دیشب یه فصل حسابی تو این خرسه گریه کردم تا خوابم برد

.

.

.

۲ هفته پیش اولین دندون شیریش افتاد داد به من تا نگهش دارم

من خیلی دوسش دارم...یه حس دیگه ای نسبت به این بچه دارم..با همه فرق میکنه..

 

چند روز پیش با هم نهار رفتیم بیرون٬ داداشم ما رو برد یه رستورانی که قبلا نرفته بودیم..نگار می گفت من دوست ندارم..کلی رفت تو قیافه..منم کلی ازش عکس گرفتم..چندتاشو براتون میزارم..خیلی باحال شده بود

 

اینم وقتی هست که از قیافه اومده بود بیرون..چون رفتیم خانوم یه جای دیگه نهار خورد

منم هی بهش میگفتم اخم کن ازت عکس بگیرم..اونم کم دلم رو نبرد با کاراش

 

دلم واسه قیافه گرفتنش تنگ شده

خیلی گله..واقعا بچه ی خوبیه..همه دوسش دارن..چون خیلی مودب و نازه

شاید بگین چون خواهرمه اینجوری میگم ولی مطمئنم اگه خودتونم ببینیدش همینو میگید..

 

 

این چند وقتم علت آپ نکردنم همین بود..آخه حوصله کامی رو نداشتم..تا وقتی نگار رو دارم به هیچی نیاز ندارم..همه وقتم رو با اون گذروندم

 

ای پـــادشــه خــوبــان

 

 

ای پـــادشــه خــوبــان داد از غــــم تنهــایی

دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی

دائـــم گــــل این بـــستان شاداب نمی ماند

در یاب ضــعیــفان را در وقـــت تـــوانـــایــــی

مشــتاقی و مهــــجوری دور از تو چنانم کرد

کــز دست بخـــواهد شد پایاب شــکیبـــایی

ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست

شــمشـــاد خـــرامان کن تـــا بــاغ بیـــارایی

ای درد تــــوام درمــــان در بـستــر نــاکــامی

وی یــاد تــــوام مونــس در گوشـه ی تنهایی

حافظ،شب هجران شد،بوی خوش وصل آمد

شادیـــت مبــــارک بــاد ای عـاشق شیدایی

 

 

 

 

 

 

پست قبل هم بی ارتباط با این پست نیست..بخونید ضرر نمیکنید