باز هم فوتسال

سلام

دیروز برا بازیه ایران و چین پیش بینی میکردیم که خیلی تماشاچی چینی بیاد ولی خب هیچکس برا تشویقشون نیومده بود..خدایی تعداد ایرانیهای تو ورزشگاه از کل آدمهای دیگه ای که تو ورزشگاه بودن بیشتر بود...خیلی خوب ساپورتشون کردیم..

و الحمدلله تونستیم ۶-۱ چین رو ببریم..خیلی خوشحال بودیم..و خیلی خوش گذشت....

بعد بازی هم بازیکنا اومدن با تماشاچی ها عکس گرفتن و امضا دادن

در کل خیلی خوب بود.. و خوش گذشت

ولی این خوشی فقط تا شب بود

چون شب وقتی که به تایلند باختیم همه چی خراب شد

همه تشویقا و همه زحمتها و همه هیاهو های بچه ها هدر شد

خیلی حالمون گرفته شد

امروز هیچکدوممون نمیریم استادیوم تازه توقع هم داریم ایران امروز تو بازی شرکت نکنه بخاطر اعتراض به داوری دیشب...

در هر صورت فکر میکنم حق ما بود که به فینال برسیم..

 

یه چیزی برام خیلی قابل احترامه اونم حس وطن دوستی همه ما ایرانیهاست که تو خون هممون هست..

واقعا تو این جور جاها میتوان دید که چگونه همه برا تشویق و برا پیروزی کشورمون از جون و دل مایه میزارن..

همین مهندس خودمون اینقدر طبل زده بود که ناخنش داغون شده بود و از کتف درد حسابی رنج میبرد ولی بازم برا روحیه دادن به تیم دست از تشویق بر نمیداشت و همینکه تماشاچی ها ساکت میشدنن شروع میکرد به زدن آهنگ...... ایران..... ایران

اینجا با اینکه چینی ها تقریبا نصف جمعیت مالزی رو تشکیل میدن٬ هیچکی برا تشویقشون نیومده بود..ولی ایرانیها خیلی اومده بودن..بچه ها ۳ تا طبل  آورده بودن..کلی پرچم و بوق و اینجور چیزا تهیه کرده بودن...به قدری جو  رو شلوغ کردن که بازیکنها حس میکردن تو زمین ایران دارن بازی میکنن..

وقتی که بعد از بازی با چین با همه خستگیشون اومدن و برا ماها وقت گذاشتن و کلی عکس انداختن و امضا دادن و با روی خوش با ماها حرف میزدن میشد رضایت رو تو وجودشون حس کرد..

یه نمونه دیگه از ساپورتای خوبمون این بود؛ دیشب وقتی بازی ۲-۲ بود یه پنالتی گرفتیم که متاسفانه شمسایی پنالتی رو خراب کرد ۲ دقیقه مونده بود که بازی تموم بشه..و ما هم چون با نتیجه ی مساوی هم به رده بالا صعود میکردیم بازم دست از تشویق بر نداشتیم.. بچه ها شروع کردن به روحیه دادن شعار این بود:

شمسایی گل بزنی گل نزنی دوست داریم..

ولی حیف که در عین ناباوری تو دقیقه ی آخر یه پنالتی به حریف دادیم که اونا هم از فرصت استفاده کردن و بازی رو بردن..

 این بود گزارش کامل من از بازی فوتسال ۲۰۰۸ تورنمنت کوالالامپور

 

پی نوشت:متاسفانه هیچکدوم از عکسایی که گرفتیم دست من نیست که براتون بزارم..

پی نوشت ۲: به قول مهندس٬ گل دوم هم بخاطر شعار ماها بود که بازیکنا یهو تونستن نتیجه رو از باخت به تساوی تبدیل کنن..

شعار هم این بود:ایرانی بسه دیگه غیرتت رو نشون بده.. بازیکنا هم که بی جواب نذاشتنمون و گل دوم رو زدن

اضافه شده در ساعت ۸ و نیم شب

 میگم امروز که من نرفتم استادیوم ایران٬ اندونزی رو ۱۳ به ۱ شکست داده..حواسم نبود که بازی چه ساعتی هست که حداقل از تلویزیون ببینم حیف شد..

میگماااا راستی حتما یه خیری بوده که ما دیشب باختیم..میدونید چرا؟؟؟
آخه امروز تایلند به آرژانتین باخت..و هیچی به هیچی شد رفت...

ولی یه چیز خوبی که این بازی های که به صورت ضربدری انجام میشه اینه که خب ایران فردا با برنده گروه آ بازی داره..که هلند میباشد..و ما یکبار هلند رو زده ایم..و این بار نیز بهتر بازی خواهیم کرد تا حداقل رتبه ی سومی رو تصاحب کنیم 

پیش بینی من از بازی های فردا اینه که:

برزیل٬ آرژانتین رو میزنه و ایران هم هلند رو میزنه و بدین ترتیب

برزیل اول میشه...آرژانتین دوم...ایران سوم و هلند هم چهارم...

نظرات 7 + ارسال نظر
ehsan شنبه 13 بهمن 1386 ساعت 11:13

خب بگو برات میل بیزنم دیگه... تازه

شعار ایرنی بسه دیگه غیرتت رو نشون بده رو که منجر به گل دوم شد رو یادت رو بنویسی گذارشش رو

سلام مهندس
گفتم حالا شاید خودت آپ کردی..بعد مثل دفعه قبل منم به راحتی با یه لینک خواننده ها رو فرستادم تو وبت و عکسا رو اونجا دیدن..این بارم خودم رو از آپلود کردن عکسا و لینک دادن بهشون رها کردم :))
شعار رو هم به گزارشم اضافه کردم :)
ممنون از یاد آوریت

مرتضی شنبه 13 بهمن 1386 ساعت 12:35 http://mani83.blogsky.com

باز هم بهت خوش بگذره
گلی خانوم
گلی خانوم منظورم خانوم گل
موفق باشی با خاطرات و لحظه های خوب در زندگی

سلام
ممنونم

الهه شنبه 13 بهمن 1386 ساعت 14:17 http://mynest.blogsky.com

سلاااااااااااااام
وایی اینجا رو ببین چند تا به روز کردی دوست جونم
من و بابت اینکه دیر به دیر می آم ببخش
آره قبلنا به قول دوستام بامعرفت تر بودم!!!ولی حالا بی معرفت شدم...
این روزا دارم احساس دیوانگی می کنم...به دعات احتیاج دارم...با اون دل پاکت برام دعا کن...حتما خدا بی جواب نمی ذاره...از این به بعد سعی می کنم زود به زود بیام...
برم سه تا پستی که جا موندم و بخونم
شاد باشی دوست جون پاییزی خودم...

سلام
خواهش میکنم...
عزیزم من به هیچکس نمیگم بی معرفت..بخاطر نخوندن وبم..
خیالت راحت..
باشه چشم برات دعا میکنم اگه قابل باشم :)
بدو برو بخون :):)

عطر نعنا شنبه 13 بهمن 1386 ساعت 16:35

:)) سلام عزیزم.
فکر نمیکردم که شما هم فوتبالی باشی...اونم از نوع دوآتیشه.

همه ایرانی ها همیشه روی ایران غیرت ذارند و هرچقدر هم که بخوان انکار کنند نمیتونند.
همیشه مثل الان خوشحال و خندون باشی :)

سلام عزیزم
آره بابا منم آره :)
من رو دو تا چیز خیلی غیرت دارم.. رو کشورم و خانوادم..
ممنونم عزیزم
راستی من یه مشکلی با وبلاگت دارم..تا واردش میشم خود به خود عوض میشه میره تو یه ادرس دیگه بعد اون وبلاگ هم جای نظرات نداره که جریان رو توضیح بدم..حالا نمیدونم خودت اینکار رو کردی یا اینکه من مشکل دارم باهاش..

شمیم شنبه 13 بهمن 1386 ساعت 20:23 http://shamim-26.blogsky.com

امشب تو اخبار گفت اگه ایران از هلند ببره تازه پنجم میشه .پیشبینی تو ابکی یا اخبار ما .منظورت از سعود همون صعود بود دیگه نه ؟زودباش درستش کن قول میدم به کسی نگم .

سلام
نه عزیزم..اینجور که تو جدولی که تو استادیوم به ما دادن نشون میده برا سومی بازی میکنه..
همون اخبار شما :):):)
آره عزیزم منظورم همون بود (خجالت) من همیشه سعی میکنم وقتی تایپ میکنم حواسم باشه درست باشه..ولی اینبار از دستم در رفت..جالبش اینه که حس میکردم یه چی اشتباهه ولی چون کلی میخوندم رد میشدم نمیفهمیدم کدوم اشتباهه :)
ممنون از تذکرت..
الان درستش میکنم :)

مهران شنبه 13 بهمن 1386 ساعت 23:39 http://www.tasadofat.blogfa.com

سلام .حس شما بهتون دروغ نمیگه و فکر میکنم شما نیز فردی هستید که قبل از فکر کردن به موضوعی اول بار احساسی انرا سنجش میکنید .
البته مشکلی نیست .ادم اگه احساس نداشته باشه پس تفوتش با حیوانات توی چیه .البته حیوانات نیز احساس دارند حتی گیاهان ...
بله من همان مهرزاد قصه گوی بلاگ مهرووفا هستم .
در باره اون اشعار هم باید بگم که خوب بعد از به رحمت رفتن ایشون به دلیل علاقه خاصی که مابین بنده وایشون بود و بیشتر به این خاطر که در چند ماه اخر زندگی مرحوم پدرم بیشتر من با ایشان حشر و نشر داشتم یک جور حس دوستان داشتن عجیبی بین من و ایشان بود .
فقط چند شب بعد از فوت ایشان که توی ما مبارک رمضان و شب نوزدهم ماه مبارک اتفاق افتاد شبی در خواب سیر کردم .
به جایی در بیابانی رسیدم که دیوارهای گلی بلندی داشت .وقتی در زدم مردی با ریش سفید و انبوهی درب را باز کرد و به محض دیدن من چنان اخم کرد که دیگر زبانم بند امده بود .نهایتا ازم سوا کرد برای چه به انجا رفته ام و گفتم نمیدانم ولی به دنبال پدرم هستم .صدای پدرم از توی باغ بلند که داد زد بگذارید بیاید تو .
وای خدای من همین حالا که دارم تایپ میکنم همه موهای بدنم سیخ شده .
گویی همه زیبایی ها دنیا در ان باغ قابل دیدن بود .پدرم اتاقی به شکل قدیم داشت و پنجره ای که وقتی بازش کردم
ذورد خانه را دیدم که حتی سنگ ریزه های رنگی ان به قدری تمیز بودند که من حیرت زده با پدرم میگفتم باباجون عجب جای باحالی هستی و من دیگه بر نمیگردم به ان جایی که بودم ولی پدرم گفت نه ولی این رو بدون که تو هم یه روز میای اینجا .
باغ سراسر گل و درخت میوه داشت و درختان با پرندگان چنان در هم امیخته شده بودند که نمیتوانم توصیف زیبایی های انجا را بکنم .
بهرحال روحش شاد .
متشکرم که سر میزنید .
من هم یه کمی کار دارم .حتما وقتی فرصت بیشتری پیدا کنم حتما دوباره هر دو بلاگم را بروز میکنم .برای شما شادی و سلامتی را خواهانم شاد و بهروز باشید

سلام
وایییی چقدر خوشحالم که حسم درست بود..همیشه لحن نوشته هاتون برام یکی بود..و هی میخواستم بپرسم ولی میترسیدم اشتباه کنم و یه وقتی ناراحتتون کنم..ولی وقتی که جفتنون با هم خداحافظی کردید این حس به یقین تبدیل شد...و دل رو زدم به دریا و پرسیدم..


میگم خوش به حال پدرتون واقعا چه جای خوبی هستند..حتما آمرزیده شده اند..
امیدوارم که دعای خیرشون بدرقه راهتون باشه

مرجان یکشنبه 14 بهمن 1386 ساعت 19:12 http://dayy.blogsky.com

عجب مشغول فوتبالی دوست جون :( چه خبره مگه ؟ مسابقه لیگه ؟ چیه ؟ جام جهانیه ؟ :دی

هی میای میگی رفتی ورزشگاه دل منو گیگیلی میسوزه :( من حتما باید بیام پیشت وگرنه اسممو میذارم قلیدون ((=

سلام
فوتسال تورنومنت کوالالامپور بود
۶ روز از ۱۰ تا کشور
ما که سوم شدیم و بشقاب رو گرفتیم :))
حتما بیا..خیلی خوش میگذره :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد